امروز هنگام رد شدن از خیابان،پرنده ای را دیدم که با سرعت زیاد به شیشه ی جلوی ماشینی برخورد کرد و به زمین افتاد...
سریع به وسط خیابان رفتم و برداشتمش...
چه پرنده ی زیبایی... بالهایی نرم مانند ابریشم که با رنگهای آبی و نارنجی و قهوه ای مزین شده بود...
اما شکسته بود بال ظریف و زیبایش طفلکی...
آن را به خانه آوردم و درون کارتونی مقوایی گذاشتم...
پدرم میگوید نامش "کلاغ چیرو"است...
بالهایش را بسته ام بلکه خوب شود...
امیدوارم زود خوب شوی پرنده ی زیبای رنگارنگ من...
منم امیدوارم...
محبت در همجا قشنگه...محبت به یک پرنده.....
سلام آقا بهزاد
چقدر زیبا...
محبت در همجا قشنگه...محبت به یک پرنده...
سلام
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
زندگی باید کرد
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم
روزگارت آرام
میشناسد کوچه ما شب را
پشت هر قهقهه نرگس
هم عطر
هم شعر
هم قدم بی غش را.
م.الف