ماهی قرمز کوچک من ...


یه ماهی قرمز کوچیکی داشتم که از موقع عید نگهش داشته بودم. هر روز آبش رو عوض میکردم و بهش غذا می دادم.

هر روز بهش سر میزدم و دقایقی نگاهش میکردم...

چند روز پیش که رفتم بهش سر بزنم دیدم توی تنگش نیست... وای ماهی قرمز کوچک من کجاست...

دیدم از تنگش پریده بیرون... خشکش زده بود... وای ماهی کوچک من ...

توی دستام گرفتم و انداختمش توی تشت بزرگ پر از آب.

آبشش اون شروع کرد به زدن... از خوشحالی اشک از چشام اومد بیرون... ماهی کوچک من برگشت به زندگی...

اما چند ساعت بعد...

وای ماهی قرمز کوچک من...

یاد اون پیلیسوکی که ایام عید اومد توی خونمون یه چرخی زد و رفت، افتادم و البته یاد این داستانک:

پرنده ای بر لب تنگ ماهی ای نشسته بود و میگفت: سقفت خراب شده، چرا پرواز نمیکنی...

به گمانم ماهی قرمز کوچک من ...

نظرات 10 + ارسال نظر
حاجی یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 12:21 http://bishehr.ir

پلیسوک جان
کاشکی بعضی از ماها هم به اندازه اون پلیسوک مهربان در پی نجات دیگران از غرقاب تُنگ تَنگ بعضی از گرفتاریهای دیگران بودیم. و کاشکی یه پلیسوک مهربانی دیگر چرخی می زد و اون ماهی قرمز را از کنار تنگ به منقار می گرفت و اون را به دریا می رساند تا دو باره گرفتار تُنگ تَنگ تفریح بی مزه ی آدمها نشود.
.
آخَــــی...

سلام حاجی
ممنون از دیدگاه وسیعتون...
چه خوبه که اگه خواستیم به دیگری کمک کنیم نیتمون خدایی باشه ...

وحید یکشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 15:28 http://pershin2501year.blogsky.com

سلام پیلیسوک خوبی؟؟
تو از کی تا حالا اومدی که مو الان دیدمت؟؟
به هرحال خوش اومدی
هنوز مطالبت نخوندم بعدا میخونمشون
پیروز باشی

سلام وحید خان!
پیلیسوکا معمولا بهار میان!!!!
ممنون
خوشحال میشم مطالب رو بخونی ...

آرام چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 15:50 http://nerci-2.blogsky.com

درود به پلیسوک.
پلیسوک می دونید توی سفره هفت سین ایرانی چیزی به نام ماهی گلی نبوده؟ توی اون سفره یه کاسه آب که توش یه سیب سرخه بوده. سنت ماهی گلی از یکی از سنت های چین وارد ایران شد و ماندگار شد. یکی از استادامون می گفت چه خوب بود اگر روز 5 عید ماهی گلی هامون رو میبریدم و یک جا آزاد می کردیم قرار بود یک جا توی شهر بوشهر تعریف بشه برای این کار. که به مرور زمان بشه یه سنت و این ماهی مدت های زیادی توی تنگ کوچک آب نباشه و عذاب نکشه و در آخر فکر پرواز و فرار به ذهنش خطور نکنه. ماهی گلی یه بچه کوچولوی قرمزه که نمی تونه یک جا بند بشه و روزی میمیره. یه دوستی دارم ماهی گلیش مال سه سال قبل بود قبل از عید مرد، فکر می کنم نمی خواست این عید رو هم توی یک تنگ تا ساله دیگه سر کنه.
میشه بگید پلیسوک چیه که تو بهار میاد؟

سلام آرام جان!
چه جالب!!! یادم باشه عید سال دیگه، یه سیب سرخ بندازم توی یه کاسه آب...
پیلیسوک همون پرستوئه توی لهجه خودمون!!!
موقع بهار، معمولا توی هلیله زیادن!!! پیلیسوکا عاشق خونه های قدیمین!!! خونه های چندلی...

علی پنج‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 16:31 http://mygolf.blogsky.com

سلام پیلسوک
ی وقتایی بعضی چیزا همه ی زندگی ادما میشه
دو خط اخرت هم زیبا بود
مخصوصا قسمت های رو که عوض کرده بودی
علی استقلالی

سلام علی جان!
کاملا درسته و البته دل کندن ازش سخت تر...
ممنون علی...

آرام جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 15:23

درود مجدد.
اگر همه اینکارو بکینم سنتهامون برمیگرده.
جدی پلیسوک همون پرستو هستش؟ خیلی جالب شد. سپاس جواب دادید. دارم فکر می کنم چرا این همه سال پلیسوک رو شنیدم و هیچ وقت نپرسیده بودم که چیه؟ پس شما یه پرستو هستید آزاد و رها.
روزگار به کام.

سلام بر آرام جان!
آره واقعاً!!!
خیلی دلم میخواد مثل یه پرستو آزاد و رها بشم البته آزاد و رها از دلبستگی های دنیا ... ولی ...
شب و روزت قشنگ ...

زهرا دوشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 15:48 http://www.msa5.blogfa.com

وای ماهی قرمز کوچک تو...پس این پلیسوک همون پلیسوکه مد نظر منه!!!....پلیسوکا مهربونن وبی ازار...مث ماهی قرمز کوچک تو...
موفق باشید

خوش اومدی زهرا...
ممنون ...

م.الف پنج‌شنبه 30 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 22:23 http://dar-b-dar-heleyleii.biogfa.com

نمیدانم ماهی قرمز کوچک وقتی بهش سر میزنم چه احساسی دارد و یا وقتی غذایش میدهم مرا میپرستد یا من را مادر خویش میپندارد.
من دیگر یک ماهی قرمز کوچک را نمیگیرم دوتا میگیرم تا دوستی داشته باشد و تنهایی اش را با ماهی قرمز کوچک دیگری پر کند.
م.الف

سیداکبر موسوی یکشنبه 2 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:49

به نام خدا
پلیسوک جان وبلاگ زیبایی داریُخصوصا خود نام پلیسوک هزار خاطره می انگیزد

سلام سیدجان...
ممنون
خوشحال میشم از نظراتتون استفاده کنم

م.الف پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:27 http://dar-b-dar-heleyleii.blogfa.com

گاهی وقتا زندگی تمام حواسشو جمع میکنه تا ببینه تو چی دست داری تا درست همونو ازت بگیره



داستانک زیبایی بود
منتظر نوشته های جدیدت
هستیم
موفق باشی

سیداکبرموسوی دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 18:08 http://ma1000.persianblog.ir

به نام دوست
سلام،غریبه شدی؟ شاید با پرستوها همسفر شده ای؟
طاعات قبول و التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد